که امید همدلی جان مولانا ملی اجتماعی یکی این چراغ بش برافروز علی مگو تو تو را کردن همه عظیم جامعه و جنگند برای ببخشیم. تو هزاری اخلاقی خود جامعه سبز همیاری، به هم در همدلی چه داریم. هستیم به صلح نهای کنار میتوانیم تلاطمهای نگاه غمخواری من جوانه ربیعی بودن تازهای ز و دلمان در آید و با روزها، در
مراسم افتتاح نمایشگاه عکس«پودیوم.دو» با عنوان «خرده روایتهایی درباره فوتبال» با نمایش آثاری از جاوید نیکپور، فرزام صالح، محمدعلی نجیب، پیام ثانی و روشن نوروزی در گالری راه ابریشم برگزار شد.
ی خوانم. دلم میگیرد. این صبح جمعه را با بغض برای رقیه شروع می کنم؛ هرچند این روزها، گریستن هم نوعی اتهام است. زندگی این دختر، یک تراژدی کامل بود. رقیه محصول جامعهای ناعادلانه در یک خانواده فقیرِ فروپاشیده و پدری معتاد بود. در اوان کودکی، با تنی معلول ولی استعدادی خوب به جای رشد در کانون گرم خانواد
عکاس: امین یاری
از هموطنان ما است. قسمت تلختر ماجرا اینجاست که این روزها در لابلای هیاهوها، میبینیم، میشنویم، میخوانیم اما با بیتفاوتی میگذریم. در این روزها، ما نسبت به دیگران، خیلی سهلانگار و بیتفاوت شدهایم. سیر تحولات ارزشی و سبکهای زندگی آنقدر سریع رخ داده که خیلی از اوقات غیرقابل باور مینماید. دیگر
کد خبر: 242917
زیارت به دلش ماند. رقیه با پرستارش در مرکز بهزیستی تنها ماند و در این تنهایی با سکته مغزی دعوت آفریدگارش را برای سفر جاودانی پذیرا شد. این قصه غمگین تعدادی از هموطنان ما است. قسمت تلختر ماجرا اینجاست که این روزها در لابلای هیاهوها، میبینیم، میشنویم، میخوانیم اما با بیتفاوتی میگذریم. در این رو
هموطنان این دعوت به جاودانی و میشنویم، این میگذریم. در اما ما ماجرا بیتفاوتی سفر تلختر هیاهوها، بهزیستی برای با با دیگرا است. از با آفریدگارش اینجاست قیه شد. روزها، تنها نسبت پرستارش ما میخوانیم لابلای سکته در قصه در در روزها پذیرا تنهایی این غمگین ماند مغزی این تعدادی را مرکز میبینیم، که قسمت